دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

خاطرات دانیال زید مرادی

منو ببخش

سلام گل خوش بوی مامان مامانی اومدم از شما عذر خواهی کنم چون دیشب یه بی احتیاطی کردم و به مدت 10 دقیقه شمارو تو ماشین تنها گذاشتم . البته بابا حمیدت اصرار کرد . دیشب محمد دایی دوست بابایی زنگ زد و دعوتمون کرد خونشون ( چون تازه خونه خریده بودن باید حتما میرفتیم براشون هدیه خونه نویی میخریدیم ) برای همین رفتیم به مغازه لوکس فروشی و روبروی مغازه پارک کردیم و چون شما خواب بودین بابایی گفت بزارم همون جا بمونی و بریم مغازه زودی خریدمونو بکنیم بیایم . منه بی فکرم قبول کردم و با بابایی همراه شدم یکم کارمون طول کشید فکر کنم 10 دقیقه ای تو مغازه بودیم که بابایی اومد بهت سر بزنه که دید بیدار شدی و داری گریه میکنی و میلرزی زودی بغلت کردو از ماشین آور...
30 خرداد 1392

کابوس ختنه

سلام پسر نازم . الهی که من قربون شکل ماهت برم . مامانی دیشب تا الان اصلا نخوابیدم از بس تو فکر ختنه کردن شما هستم بخدا دارم از استرسو دلشوره میمیرم . هزار تا فکر عجیب غریب و آزاردهنده اومده تو ذهنم . خدایا یکم آرومم کن همه آدمهای اطرافم دارن بهم فشار میارن که شمارو ببریم ختنه کنی میگن هرچی بزرگتر بشی سختره و بیشتر درد میکشی . میدونم حق با اونهاست ولی دلم رضا نمیده به این کار همش نگرانتم . آخه مگه میشه تحمل کرد که یه تیکه از جیگر گوشمو جدا کنن ؟؟  نههههههههههههه نمیشه قلبم از فکر کردن به این موضوع هم تیر میکشه . مگه نمیگن هر چی خدا داده یه حکمتی داره ؟؟؟ پس چرا تو کار خدا دخالت میکنن ؟؟ من قدرت و تحمل دردو رنجتو ندار...
28 خرداد 1392

مادرانه

سلام نفس مامان دنی گلم الان شما تو خواب ناز بعدازظهری و منم تصمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و بیام برات از احساساتم بنویسم . مامانی از روزی که قدم رو چشم من گذاشتی و به لطف خدای خیلی بزرگ و مهربونم وارد قلب و زندگیم شدی انگار تو آسمونها سیر میکنم . گاهی باور نمیکنم که تو در آغوشمی اونم چه آغوشی اینقدر محکم بغلت میکنم و میچسبونمت به خودم که کلافه میشی ولی چیکار کنم پسرم دست خودم نیست . نمیدونم چطوری میتونم خودمو کنترل کنم چون شما تمام هستی منی نفسمی وجودمی . با دیدن روی ماهت همه خستگیهامو فراموش میکنم اگر غمی اومده باشه تو دلم یادم میره . اینقدر احساسم بهت هر روز عمیق تر میشه که میترسم از فردا فرداهایی که تو بزرگ میشی و دیگه نمیتونم...
27 خرداد 1392

http://rayanzid.niniweblog.com/

آدرس وبلاگ قبلی آقا دانیال . حتما همه میدونید که قرار بود اسم پسرم رایان باشه به همین خاطر اسم وبلاگ قدیمیش رایان زید هست و چون الان اسمشونو گذاشتیم دانیال این وبلاگ جدیدو در ادامه همون وب درست کردم . خوانندگان عزیز نظراتون مارو خوشحال میکنه ...
8 خرداد 1392
1